آستانه یک سالگی
پارسال این روزها بود که از تصمیم ام برای شروع ترنزیشن مطمئن شده بودم، ولی نمیدونستم نقطه شروع کجا باید باشه، نقاط مهمی یادم میاد تو این یک سال که اکثراً مثبت بودن.
به مناسبت یک سالگی تصمیم گرفتم فکر کنم و چیزهایی که به نظرم پر رنگ بودن رو لیست کنم.
سختترین قدم، قدم اول
توی این مرحله احتمالاً خیلی افراد سعی میکنند شما رو از این قضیه منصرف کنند. همونطور که طی سالهای طولانی این قضیه رو احتمالاً لمس کردین. بعضیا این مرحله رو به روش خودشون میتونن مدیریت کنند و از اون سد عبور کنند. من در جایگاهی نیستم بخوام به کسی توصیه ای در این مورد کنم.
برای من اینطور بود که با دوستایی که مطمئن بودم قضاوت نمیکنند من رو صحبت میکردم و واقعاً بخش مهمی از شروع پروسه برای من بود.
پیدا کردن افراد آگاه غیر ترنسفوب
پیدا کردن دکتری که ترنسفوب نباشه برای من کار آسونی نبود. ۱۵ روزی طول کشید تا آدمی که رفتار مناسبی داره پیدا کنم.
جستجو هایی که انجام داده بودم به ارولوژی و روانشناسی میرسید، یادم نمیره اون دکتری که خیلی با حالت اغراق آمیزی میگفت خیلی احتمال داره لخته خونی پیش بیاد و بمیری، تغییراتی که پیش میاد هرگز برگشت پذیر نیست سینه ها رشد میکنه (بله این چیزیه که میخوام جناب دکتر) و کلی حرف دیگه برای منصرف کردنم و منی که در جواب میگفتم:
ببینید من از کودکی با این موضوع درگیرم فقط بگید از کجا باید پروسه قانونی رو شروع کنم…
و جواب این بود که این قضیه به دلخواه تو نیست، خیلی پروسه سخت و طولانی و با ریسک بالایی داره و هزاران چرند دیگه.
بعد از اینکه فرد آگاه غیر هموفوب رو پیدا کردم یکی از قدم های سخت برداشته شد.
برای من اینطور بود که یک ماه هم از سمت بیمارستان و کادر غیر شریف اون معطل شدم به این شکل که بیمارستانی که گفت آره پروسه تطبیق رو داریم، برو وقت بگیر یک ماه آینده بیا و وقتی رفتم، بعد از یک ساعت معطل کردن و در نهایت گفتن اینکه ما این پروسه رو نداریم باید بری ازمیر دوباره پروسه پیدا کردن نقطه شروع، از اول شروع شد.
دریافت حمایت از افراد محیط زندگی
من احساس میکنم جزو دسته خوش شانس بودم. چون افرادی که تو محل زندگیم باهاشون ارتباط داشتم مثل نگهبان یا مدیر مجتمع یا همسایه ها وقتی بهشون توضیح میدادم که از این به بعد تغییراتی در ظاهر و اسم قراره داشته باشم و هویت جدیدی رو قرار هست ببینن تو هیچ موردی برخورد بدی یا تمسخر (حداقل جلوی رو) ندیدم و حتی تو یه مورد وقتی یکی به اصرار اسم قدیمی من رو صدا میزد یکی دیگه خیلی جدی اصلاح کرد و گفت که این اسم جدید درسته.
خیلی آدمهای غریبه که حسی که ازشون دریافت میکردم ترحم نه بلکه محبت بود مثل:
- خانم منشی بیمارستان ازمیر که مادرانه راهنمایی کرد و تصویرش تو ذهنم مونده.
- خانم فروشنده ای که گفت تو ام مثل دختر خودمی و آغوش گرفتن محبت آمیز داشت.
- پیدا شدن دکتر خوبی که هورمونها رو برام نوشت.
- پیدا شدن جراح خوبی که یکی از جراحی ها رو انجام داد.
در موارد انگشت شمار هم افرادی غریبه تو خیابون با پوزخند و متلک انداختن با آدم رفتار میکنند که من سعی کردم از نظر روانی خودم رو آماده این موضوع نگه دارم همیشه.
هرچند وقتی تعداد دفعات زیاد باشه یا در وضعیت خوبی نباشی اون آمادگی میتونه خیلی راحت شکسته بشه.
در این راستا این چیزها به ذهنم میاد:
- راننده اتوبوسی که گفت ریخت و قیافشو نیگا کن ، خودتو به دکتر نشون بده!
داشتنی کسی برای راهنمایی تغییرات ظاهری
یکی دیگه از موارد دیگه که به نظرم تاثیر خیلی خوبی داشت حضورش ، آشنا شدن من با آرایشگری بود که که در حد خواهر نداشته بزرگترم، کمکم کرد.
کسی که با خیال راحت میتونی پیشش تغییراتی که میخوای رو توضیح بدی و با همفکری چیزهای مناسب رو بهت پیشنهاد بده و بهت کمک کنه. چیزی که به نظرم خیلی تاثیر داره توی فرایند تطبیق با شرایط جدید و اون تغییر سبک زندگی به چیزی که قبلاًً نداشتی هست.
آشنا شدن با بنیاد حمایتی
خیلی اتفاقی با نهاد حمایتی تو شهری که زندگی میکنم آشنا شدم که برای کمک رسانی حقوقی و تامین هورمون و مشاوره های حقوقی و فراهم کردن محیط امن برای افراد عضو گروه جامعه LGBTQ فعالیت میکنند.
تاثیرات مثبتی که پیدا کردن این سازمان تو زندگیم داشت رو میتونم اینطور لیست کنم:
- کنار اومدن با کلی گره ذهنی و پذیرش تمام ویژگیهای شخصیتی خودم با جلسات مشاوره روانشناسی مرکز
- کمک به تامین هورمون
- پیدا کردن افرادی که شبیه خودم هستند و دوست پیدا کردن
- کمک حقوقی برای تغییر رسمی اسم در مدارک
پذیرش خانواده
در این زمینه هم میتونم بگم خیلی خوش شانس بودم، بعد از یک ماه از شروع به خانواده گفتم. و میتونم بگم چند ماه طول کشید تا کامل بپذیرند و الان بعد از یک سال همه چیز نرمال هست گویی همیشه همینطور بوده.
تایید دادگاه برای تغییر رسمی اسم
بعد از گذشت حدود ۸ ماه از درخواست به دادگاه برای تغییر اسم در مدارک بالاخره تایید داده شد و امیدوارم تا قبل از سال ۲۰۲۴ تمام مدارک رسمی با اسم و عکس درست تغییر کرده باشه.
تولد یک سالگی مبارک
در نهایت تو تاریخ ۱۵ دسامبر ۲۰۲۳ یک سال از روزی که رسماً دوباره متولد شدم میگذره و اگر این یک سال رو تو یک جمله بخوام خلاصه کنم اینه:
تنها سالی از زندگیم که خوشحال بودم 😊💅
من روی گوشی خواستم نمره بدم، چون شستم گنده ست، ۴ ستاره شد، به جز این قضیه، حقیقتا به زرزرهای دیگرانی که برام تعریف کردی هروقت فکر می کنم عصبی میشم، یه مشت … … … . واقعا دمت گرم که جا نزدی تو مسیر. امیدوارم به زودی ببینمت رفیق. در ترکیه ای تماما مسلمان و پایبند به اصول اسلام ناب محمدی.
تو که رفیق ناب خودمانی. دَمت گرم همیشه ?
میرا جون، تولد یک سالگیت مبارک باشه ??
مرســـــــــــــی ازت ?
تولدتتتت مبارک میرااااا
امیدوارمممم در زندگیت به هرچی میخای برسیبیی?
مرسیییی ممنونم